سبد خرید 0

وبلاگ

چین، چین کدوم چین؟ جمهوری خلق چین

در ادامه می‌خوانیم:

جمهوری خلق چین

قرن نوزدهم، آخرین دوره پادشاهی چین یعنی سلسله چینگ (清朝 qīngcháo)، شاهد آوارگی و مهاجرت‌های گسترده چینی‌ها بود. بعد از سال ۱۸۴۰، چین فئودالی به تدریج به کشوری نیمه استعماری و نیمه فئودالی تبدیل شد و مردم مبارزات زیادی را برای استقلال و رهایی به راه انداختند. و رفته رفته چین، به جمهوری خلق چین تبدیل شد.

تبدیل امپراتوری چین به جمهوری چین

داستان از کجا شروع شد؟
در قرن بیستم، تغییرات تاریخی مهمی در چین اتفاق افتاد.
در انقلاب ۱۹۱۱، به رهبری سون جونگ شن (孫中山sūnzhōngshān، “سون یات سن”) سلطنت فئودالی لغو شد و  دودمان چینگ سرنگون گردید و سون یات سن اولین رئیس جمهور چین در زمان تأسیس جمهوری چین در سال ۱۹۱۲ بود.

جمهوری خلق چین

اما مبارزات مردم هنوز ادامه داشت. در این بین، در سال ۱۹۱۵، ریاست‌جمهوری به یوان شیکای (袁世凯 yuánshìkǎi) از فرماندهان سابق ارتش چینگ رسید. وی خود را امپراتور چین می‌دانست اما با طغیان عمومی و مخالفت ارتش خودش روبرو شد و به ناچار استعفای خود را اعلام کرد و جمهوری چین دوباره به مسیر خود ادامه داد.

پس از برکناری یوان شیکای از ریاست جمهوری ۱۹۱۶، چین وارد دوره‌ای به نام دوران جنگ سالاری شد که با کنترل پراکنده و حکومت نظامی منطقه‌ای مشخص می‌شد. مرگ یوان منجر به فروپاشی قدرت متمرکز شد و رهبران نظامی مختلف کنترل استان‌های مختلف را به دست گرفتند. این دوره شاهد درگیری‌های مداوم بین جنگ سالاران بود و هیچ رهبر واحدی قادر به متحد کردن کشور نبود.


جنگ داخلی چین، عمدتاً بین ناسیونالیست‌ها و کمونیست‌ها بود که این درگیری با جنگ دوم چین و ژاپن (۱۹۳۷-۱۹۴۵) قطع شد، اما پس از آن مجدد از سر گرفته شد. اتفاقات و درگیری‌های بسیار دیگری تا سال ۱۹۴۹ در جریان بود که چین را همیشه در هیاهوی جنگ نگه می‌داشت.

جمهوری چین یا جمهوری خلق چین؟

در سال ۱۹۴۹ پس‌درگیری‌ها و مبارزات پی‌درپی، مردم به رهبری مائو ز دونگ (毛泽东 máozédōng)، رئیس حزب کمونیست چین، حکومت امپریالیسم و فئودالیسم و بروکرات باقی مانده را سرنگون کردند، به یک جنگ داخلی بزرگ پایان دادند. در این بین ناسیونالیست‌ها به تایوان عقب‌نشینی کردند و یک کشور جدید به همگان معرفی شد؛ جمهوری خلق چین.

جمهوری خلق چین

پیروزی کمونیست‌ها در سال ۱۹۴۹ حزب دهقانی را به قدرت رساند که تکنیک های خود را در روستاها آموخته بودند اما ایدئولوژی مارکسیستی را پذیرفته و به مبارزه طبقاتی و توسعه سریع صنعتی اعتقاد داشت.
از سال ۱۹۴۹، اقتصاد چین دستخوش تحولات قابل توجهی شد. هدف مائو صنعتی سازی کشور بود، برای همین کشاورزی و مالکیت خصوصی را ممنوع کرد و کمون‌ها و مزارع گروهی را تشکیل داد.

در ابتدا، حزب کمونیست چین (CCP) یک اقتصاد برنامه ریزی شده مرکزی را با الگوبرداری از اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کرد که بر صنعتی شدن سریع و اشتراکی شدن کشاورزی تمرکز داشت. اما این کار عواقب بسیاری به دنبال داشت، اولین برنامه پنج ساله صنایع سنگین را در اولویت قرار داد، که در نتیجه آن کشاورزی نادیده گرفته شد و باعث مرگ‌ومیر فراوانی در اثر کمبود مواد غذایی و گرسنگی شد. حتی در این دوره که از نظر آن‌ها جهشی روبه جلو بود، خیلی‌ها به عنوان ضدانقلاب اعدام شدند.

در یک سری سخنرانی در سال ۱۹۴۹، مائو اظهار داشت، “هدف او ایجاد یک جامعه سوسیالیستی و در نهایت کمونیسم جهانی است. این اهداف مستلزم تبدیل شهرهای مصرف کننده به شهرهای تولیدکننده است تا مبنایی را تعیین کند که بر اساس آن قدرت سیاسی مردم بتواند تحکیم شود.”

مائو و انقلاب فرهنگی چین

اوضاع آنطور که انتظار می‌رفت، پیش نرفت.
کادرهای کمونیست پس از رسیدن به قدرت، دیگر نمی‌توانستند از آنچه که زمانی از آن حمایت می‌کردند چشم پوشی کنند و به ناچار نگرش سفت و سختی نسبت به مشارکت مردمی در سیاست اتخاذ کردند. با این حال، بسیاری از کمونیست‌ها این تغییرات را خیانت به انقلاب می‌دانستند. پاسخ‌های آن‌ها به تدریج شدیدتر شد و این موضوع در نهایت منجر به شروع تفرقه انداختن بین نخبگان انقلابی شد که زمانی منسجم بودند. این تحول از سال ۱۹۴۹ به کانون اصلی تاریخ سیاسی چین تبدیل شد.

بحث های شدیدی در درون حزب کمونیست چین در مورد چگونگی حرکت سریع به مراحل بالاتر تولید تعاونی در روستاها آغاز شد و این نشانه‌ای از تنش‌های بزرگتر درون حزب در مورد توسعه شهری و روستایی، نفوذ شوروی و توسعه وزارتخانه‌های بزرگ دولتی در پکن بود. نقاط قوت مائو در سیاست کشاورزی، تغییرات اجتماعی و روابط خارجی نهفته بود و در اواسط دهه ۱۹۵۰ او شروع به تغییر دستور کار ملی بیشتر در جهت تخصص خود کرد.

 مائو همچنان سیاست‌های خود را به اجرا درآورد و در سال ۱۹۶۰ “انقلاب فرهنگی” را به راه انداخت، گروهی از جوانان نیز که به آن‌ها گارد سرخ می‌گفتند و طرفدار مائو بودند باعث به وحشت افتادن مردم می‌شدند. اتهام‌زنی‌های سیاسی و تحولات اجتماعی بسیاری نیز در این دوره رخ دادند.

انقلاب فرهنگی چین
انقلاب فرهنگی چین

در طول انقلاب فرهنگی چین، مردم از ارتش سرخ، که به عنوان ارتش آزادی‌بخش خلق (PLA) نیز شناخته می‌شود، به دلیل نقش قابل توجه آن در اجرای سیاست‌های آشفته و اغلب خشونت‌آمیز آن زمان می‌ترسیدند. انقلاب فرهنگی با هدف پاکسازی عناصر «بورژوایی» و تحمیل کمونیستی انجام شد و منجر به تحولات اجتماعی و سیاسی گسترده شد، گارد سرخ، گروه‌های جوانان مبارز، نیز در ابتدا پیشگام این جنبش بودند، اما اقدامات آن‌ها منجر به هرج و مرج و خشونت، از جمله آزار و اذیت روشنفکران و سنت گرایان شد.

با تشدید اوضاع، مائو از ارتش سرخ خواست تا از گارد سرخ حمایت کند و نظم را برقرار کند. با این حال، این دخالت منجر به اختلافات بیشتر در ارتش و افزایش تنش‌ها در سراسر کشور شد. مداخله ارتش شامل به دست گرفتن کنترل مدارس، کارخانه‌ها و سازمان‌های دولتی و جابجایی اجباری میلیون‌ها گارد سرخ شهری به مناطق روستایی برای کاهش نفوذ آن‌ها بود. این حضور نظامی و اجرای سیاست‌های رادیکال (سیاست‌هایی به قصد تغییر یا جایگزینی اصول اساسی یک جامعه یا نظام سیاسی، اغلب از طریق تغییر اجتماعی، تغییرات ساختاری، انقلاب یا اصلاحات بنیادی) فضای ترس و وحشت فراوانی را در میان مردم ایجاد کرد، زیرا اقدامات ارتش اغلب منجر به سرکوب مخالفان و تقویت حکومت مائو می‌شد.

در نتیجه، “انقلاب فرهنگی” فعالیت‌های اقتصادی را بیشتر مختل کرد، زیرا تحولات سیاسی بر توسعه اقتصادی اولویت داشت.

مرگ مائو نقطه عطف مهمی بود که منجر به پایان انقلاب فرهنگی و تغییر در چشم انداز سیاسی چین شد و جمهوری مردمی چین از سال ۱۹۷۱ وارد سازمان ملل شد. تغییرات ایجاد شده در سیاست خارجی مستقیماً ناشی از مرگ مائو نبود، بلکه بخشی از تحولات گسترده استراتژی‌های سیاسی و اقتصادی چین در طول و پس از انقلاب فرهنگی بود. در ادامه متوجه خواهید شد چه اتفاقاتی چین را وارد سازمان ملل کرد.

انقلاب فرهنگی چین

قدرت گرفتن چین کمونیست

چین کمونیست، ابرقدرت شد!

با وجود تمام این‌ها، چین امروز بسیار متفاوت از کشوری کمونیستی است که بنیان‌گذاران آن زمان تأسیس کردند. چین کمونیستی چطور به ثروت اکنون خود رسیده و یکی از ابرقدرتان اقتصاد جهانی است؟

باید برگردیم به سال ۱۹۷۸، یعنی زمان اجرای برنامه اصلاحات و گشایش توسط دنگ شیائو پینگ (邓小平 dèngxiǎopíng). بر خلاف مائو، دنگ شیائو پینگ که روی کار آمد راه را برای بخش‌های خصوصی باز کرد، کمون‌ها را از بین برد و دهقانان توانستند در زمین های خود کشت کنند و محصولاتشان را بفروشند.

کمون‌ (Commune) یا جامعه اشتراکی نوعی اجتماع عمدی و هدفمند است که مردم آن، محیط زندگی، علاقه‌مندی‌ها، ارزش‌ها، باورها و همچنین منابع و اموال خود را با یک‌دیگر به اشتراک می‌گذارند.

دنگ شیائو پینگ همچنین چین را با دنیای بیرون آشنا کرد، به آمریکا سفر کرد و قراردادهای تجاری مهمی را با غرب امضا کرد، اینگونه سرمایه‌گذاری‌های خارجی و چندملیتی زیادی به اقتصاد چین وارد شد.

این مدل اقتصادی جامعه‌ نسبتاً سوسیالیسم چینی را ایجاد کرد و او را به موفقیتی چشمگیر در طی 40 سال رساند. دستاوردهای بزرگی در این توسعه اقتصادی حاصل شد، سیستم صنعتی سوسیالیسی مستقل و کاملی ایجاد گردید و تولیدات کشاورزی افزایش یافت. آموزش، علم و فرهنگ به پیشرفت قابل توجهی رسید و زندگی مردم به طور قابل توجهی بهبود یافت. حتی بیش از 760 میلیون نفر از چینی‌ها از فقر خارج شدند.

رهبران چین نیز پس از دنگ شیائوپینگ به دلیل مزایای قابل توجهی که این اصلاحات برای نوسازی و رشد اقتصادی کشور، بهبود استانداردهای زندگی و افزایش ادغام با اقتصاد جهانی به ارمغان آورد، به اصلاحات اقتصادی ادامه دادند و رفته‌رفته چین مدرن شد.

جیانگ ز مین (江泽民 jiāngzémín) که جانشین دنگ شد، این اصلاحات را حفظ و گسترش داد. او بر کاهش مالکیت دولتی در صنایع و ترویج خصوصی سازی تمرکز کرد که باعث تحریک بیشتر رشد اقتصادی شد. رهبری جیانگ همچنین شاهد تقویت روابط بین‌المللی چین مانند نظارت بر انتقال هنگ کنگ از بریتانیا به حاکمیت چین بود.

هو جین‌تائو (hújǐntā 胡锦涛)، جانشین جیانگ، ضمن تأکید بر هماهنگی اجتماعی و توسعه پایدار، به حمایت از اصلاحات اقتصادی ادامه داد. رهبری او به ادامه تلاش‌های نوسازی چین کمک کرد و شتاب رشد و توسعه اقتصادی را که توسط دنگ آغاز شده بود، حفظ کرد.

به طور کلی، ادامه اصلاحات اقتصادی توسط رهبران پی‌در‌پی چین ناشی از تمایل به حفظ رشد اقتصادی، بهبود استانداردهای زندگی و ارتقای موقعیت چین در اقتصاد جهانی بود. این اصلاحات در تبدیل چین به یک قدرت بزرگ اقتصادی جهانی نقش مهمی داشته است.

کمونیست یا سوسیالیست؟

با این تفاسیر، بالاخره چین را یک کشور کمونیست بدانیم یا سوسیالیست؟

کمونیست

جمهوری خلق چین یک کشور تک حزبی است و توسط حزب کمونیست چین (CCP) اداره می شود که یک سیستم سیاسی متمرکز را اداره می کند. حزب کمونیست چین کنترل قابل توجهی بر دولت و جامعه دارد و قدرت در سطوح بالای حزب و ساختارهای دولتی متمرکز شده است. کنگره ملی خلق، نهاد قانون‌گذاری است، اما قدرت واقعی تصمیم‌گیری در اختیار حزب کمونیست چین و شورای دولتی به رهبری نخست وزیر است.

سیستم سیاسی جمهوری خلق چین با یک ساختار واحد مشخص می‌شود و دولت مرکزی کنترل قابل توجهی بر دولت‌های استانی و محلی دارد. حزب کمونیست چین نفوذ خود را از طریق شبکه‌ای از کمیته های حزبی و سازمان‌های توده‌ای که از سطح ملی تا سطح محلی گسترش می‌یابد، حفظ می‌کند.

در نتیجه، حزب کمونیست چین، همچنان تنها نیروی سیاسی در چین است که از بالا به پایین یعنی به صورت هرمی بر کشور حکومت می‌کند و در هر شهر و منطقه رهبرانی دارد. رئیس‌جمهور، تمام مقام‌های عالی رتبه دولتی، رهبران شرکت‌ها، مدارس، بیمارستان‌ها، شهرها و… از سوی حزب و مجلس ملی خلق انتخاب می‌شوند، پس از نظر سیاسی چین کشوری کمونیست است.

جنس اقتصاد چین

 از نظر اقتصادی چطور؟

کلی برودریک، تحلیلگر بین‌المللی اظهار داشت: «از نظر اقتصادی، چین امروز به سرمایه‌داری خیلی نزدیک است تا کمونیسم. چین یک جامعه مصرفی است که کاملاً در تضاد با کمونیسم است. اگرچه اگر لایه اول برداشته شود، هنوز هم سایه حزب بر همه چیز احساس خواهد شد.» حزب عملاً صاحب همه چیز و تصمیم‌گیرنده تمام ارگان‌های دولتی است. (به نقل از بی‌بی‌سی)

در نتیجه پاسخ ما به این که “چین از نظر اقتصادی کمونیست است یا خیر؟” این است: نه چندان. ویژگی‌های سوسیالیسی در مدل اقتصادی چین هنوز هم تا حدودی باقی مانده است و بسیاری از تحلیلگران آن را “سرمایه‌داری دولتی” نیز می‌نامند.
با وجود این وقتی از تحلیل‌گران بین‌المللی سوال شد که آیا چین تحت رهبری شی بیشتر به سمت سرمایه‌داری حرکت می‌کند یا کمونیسم، پاسخ دادند که “سیستم چین بیشتر یک نوع دولت‌گرایی است”.

و اما نتیجه‌گیری

چین رسماً یک کشور کمونیستی است که از سال ۱۹۴۹ توسط حزب کمونیست چین (CCP) اداره می‌شود. با این حال، سیستم‌های سیاسی و اقتصادی آن عناصر کمونیسم و سوسیالیسم را در خود جای داده است. حزب کمونیست چین در ابتدا از مدلی به سبک شوروی پیروی کرد که بر کنترل دولت بر اقتصاد و اشتراکی‌سازی تأکید داشت.

با گذشت زمان، چین اصلاحات بازار محور را به ویژه از اواخر دهه 1970 ادغام کرد و منجر به رشد اقتصادی قابل توجه و افزایش تعامل با اقتصاد جهانی شد. این اصلاحات عناصر سرمایه‌داری مانند شرکت‌های خصوصی و سرمایه‌گذاری خارجی را به چین معرفی کرد، در حالی که کنترل سیاسی حزب کمونیست چین و پایبندی به اصول سوسیالیستی را در بخش های خاصی مانند صنایع سنگین و انرژی حفظ کرد.

اشتراک گذاری:

2 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://edu.iranchinahub.com/?p=12535

سوالی دارید؟ از ما بپرسید، کارشناسان ما در اسرع وقت با شما تماس می گیرند.

آکادمی ایران چایناهاب